اوقاتی مثل این روزها و نیز ایام تعطیلاتی نظیر نوروز ک همه دور هم جمع می شویم من مدام حالت تهوع می گیرم و از اینکه در خانواده ام هرکسی موفقیتی کسب کرده و در آمدی دارد و هدفی و آرمانی و آن کس ک بلاتکلیف است و لنگ در هوا و خودش هم نمی داند از زندگی چی می خواهد من هستم، لجم می گیرد. اینجور وقت ها دلم می خواهد بروم یکجایی گم و گور شوم و هیچ کس مطلقن از من اطلاعی نداشته باشد و ب قول فروغ فرخزاد "فارغ از افسانه های نام و ننگ" ب حیات بپردازم
جوری ک مجبور نباشم ب کسی جواب پس بدهم و توضیح بدهم اصولا چگونه ممکن است در عین حال ک هیچ هدف مشخصی ندارم از زندگی لذت ببرم؟!
+ روشنک برنامه ت چیه؟ روشنک اهداف کوتاه مدتت؟ روشنک بلند مدتاتو بگو لااقل؟ روشنک کی دفاع می کنی؟ روشنک کدوم کشور؟
روشنک و کوفت! روشنک و زهرمار! چرا حال من برای هیشکی مهم نیس؟! چرا تو این خونواده زهرماری من حتمن باید مدال بیاری تا بازیت بدن، حسابت کنن؟!!
روشنک منبع
درباره این سایت